جدول جو
جدول جو

معنی قلعه بنیان - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه بنیان(قَ عَ)
دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و 1500 هزارگزی شوسۀ کازرون به فهلیان. موقع جغرافیایی آن دامنه وهوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 222 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، نخود و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. مردم این ده در دو محل بالا و پایین به فاصله یک هزار گز اقامت دارند. سکنۀ ده بالا 166 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ عَ زَ)
دهی است از دهستان مرکزی شهرستان سراوان، واقع در 4هزارگزی جنوب خاوری سراوان و کنار راه فرعی سراوان به کوهک. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 500 تن است. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات و خرماو ذرت و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی، پاسگاه گمرک و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ خوا / خا)
دژی است قدیمی در استرآباد که اینک ویرانه است و زمانی هم به قلعۀ خلعت پوشان معروف به ود. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 102)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان کلباد بخش بهشهر شهرستان ساری، واقع در 12هزارگزی خاور بهشهر بین راه آهن و شوسه. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مرطوب و مالاریایی است. سکنۀ آن 615 تن است. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن برنج، غلات، پنبه، توتون سیگار، مختصر مرکبات، صیفی و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بُ لَ)
دهی است از دهستان چرام بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در یکهزارگزی شمال چرام مرکز دهستان و 22هزارگزی شمال شوسۀ آرو به بهبهان. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرم سیری مالاریایی است. سکنۀ آن 180 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، برنج، میوه، پشم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالیچه و جوال بافی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ چرام هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عُرْ تَپْ پَ)
قلعه ای است به مدینه و ریگ توده ای. (منتهی الارب). نام ریگ توده ای و قلعه ای در مدینه. (ناظم الاطباء). قلعه و کوشکی است در مدینه ازآن بنی النجار از خزرج، در صقعالقبله از آل النضر، از قوم انس بن مالک. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضَحْ)
قلعتی است که احیحه بن الجلاح در زمین قبابه برآورده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
قلعه ای است در یمن در کوه شطب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بَ بَ)
دهی است از دهستان اندیکا بخش قلعۀ زراس شهرستان اهواز، واقع در 26هزارگزی شمال خاوری قلعۀ زراس. موقعجغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 105 تن، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ شَ)
دهی است از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 16هزارگزی خاور شاه آباد و کنار راه فرعی شاه آباد به هرسم. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 1526 تن است. آب آن از سراب شیان و محصول آن غلات، حبوبات، چغندر قند، صیفی، توتون، لبنیات، میوه جات و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری است. راه اتومبیل رو و دبستان و تپه ای از آثار ابنیۀ قدیم در کنار آبادی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
ده کوچکی است از دهستان رودشت بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان، واقع در 23هزارگزی جنوب کوهپایه و 22هزارگزی جنوب شوسۀ اصفهان به یزد. سکنۀ آن 19 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ / عِ)
کوتوال. دژبان
لغت نامه دهخدا
دژبان، دژدار، قلعه بیگی، قلعه دار، کوتوال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قلعه ای قدیمی در غرب شهر گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع پنجهزاره ی شهرستان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
تله گذاری
فرهنگ گویش مازندرانی